نقل است كه در يكونيمسالگي، زبانش به تكلم باز بشد و اين را خود حكايتي شگرف است كه چون در قنداقه سر بر بالش نهاده، با گولزنك ورهميرفت، خردك منازعهاي ميان مادر و پدر وي دربگرفت. مادر، پدر را بگفت: «مرد حسابي! اين چه وضع زندگي است؟! پوسيديم اندر اين منزل! نه تفرجي، نه گشتوگذاري، نه مسافرتي... لااقل من و اين طفل بيچاره را به همين پارك جنب خانه ببر! اينكه ديگر خرجي ندارد.» ناگهان طفل يكونيم ساله، زبان به سخن بازبكرد كه «بابا! شما 2 دقيقه فرصت داريد كه به نقد مامان پاسخ بدهيد!» پس مادر از حال برفت و پدر مات بماند.
گويند كه چون ديپلم تجربي بگرفت، كنكور بداد از براي دانشگاه. پس به دانشگاه طهران رفته، كارشناس فيزيوتراپي بشد مر جسم مردم را. مريدان گفتند: «پس روح مردم چه شود؟» شيخ گفت: «به دانشگاه ديگر روم و كارشناس ديگر شوم مر روح مردم را.» پس به صداوسيما برفت. ظريفي پرسيد: «يا شيخ! اين چه دانشگاه باشد؟!» شيخ گفت: «آموزش عوام را دستگاهي است عريض و طويل كه آن را ابواب فراوان باشد ليكن باب مفاعلهاش را لطف ديگر است.» مريدان گفتند: «يا شيخ! در باب اين باب بگو!» شيخ گفت: «دير نباشد كه به مصاحبه و مناظره و مذاكره و مكالمه، اين معنا بدانيد.»
نقل است كه چون سال 1384شمسي بشد، تني چند از رجل، نامزد شدند مر رياستجمهور را. پس به وقت تبليغات، قصه تحول هميخواندند و پوستر همي چسباندند ليكن افاقه نكرد. پس به باب مفاعله كوفتند از راست و چپ؛ مگر مناظرهاي پا بگيرد تا متاع جناحين عرضه گردد. چون طرفين بنشستند و داد سخن بدادند، شيخ زبان بگشوده، چنان با سؤالات پيچيده به پاي جناحين پيچيد كه از چپ و راست برخاسته، انگشت حيرت به دهان، استوديو را ترك بكردند. مريدان گفتند: «يا شيخ! اين چه طريقت است؟»
شيخ گفت: «طريقت ميانه». گويند كه زعماي رسانه، بخشنامه بدادند در باب مفاعله كه فيالحال ترك مناظره كرده، مصاحبه را باب كنيد و برنامهسازان چنين كردند. پس شيخ در كانال دويم، مجري گفتوگوي ويژه خبري بشد و چندسال شبانه گفتوگو هميكرد و سؤال هميپرسيد از بهر چالش و پايش. پس نامه رسيد كه اين سؤال بپرس و آن ديگر مپرس و چنين و چنان! شيخ را آن نامه گران آمد و چند صباحي به مطب رفت از بهر فيزيوتراپي خلق. نقل است كه چون وفور دكتر بديد، به فرانسه برفت و در دانشگاه بوردو، دكتري مديريت بگرفت. پس چون غرورآفرين به وطن بازگشت، مريدان گفتند: «يا دكتر! حال چه كني؟ دكتري كني يا به مشاغل سابقه مشغول باشي؟» گفت: «اگر دكتري كنم، ترسم كه مردم گويند: دكتر، برو دكتر! اگر مصاحبه تلويزيوني كنم، ترسم كه گويند: پايه ميكروفن! پس به مناظره بازگردم كه فيالمجموع خوب است.» گويند كه چون مناظره آغاز شد، شيخ قرعهكشي بكرد مر نامزدهاي انتخابات را؛ پس يكيك شمارهها و سؤالات بخواند و پايان وقت را هشدار بداد و زمان باقيمانده را اعلام بكرد. مريدان گفتند: «يا شيخ! اين چه طريقت است؟» شيخ گفت: «طريقت تايمر!» و ديگر هيچ نگفت. نقل است كه چون در ميان مناظره، آن منازعهها بديد، با خود گفت: «اين مملكت، فيزيوتراپ ميخواهد» و از سازمان بيرون رفت.
نظر شما